ترجمه مقاله

بدچشم

لغت‌نامه دهخدا

بدچشم . [ب َ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) کسی که چشم بد و منظر شوم دارد. (ناظم الاطباء). کسی که نظر او بد باشد. (آنندراج ). نافس . (منتهی الارب ). آنکه چشم زخم رساند. آنکه چشم زند. آنکه چشم کند و نظر زند. سخت چشم زخم رساننده . پلیدچشم . عیون . شورچشم . (یادداشت مؤلف ) :
بچشمت کرد بدچشمی همانا
ز چشم بد دگر شد حال و سانت .

ناصرخسرو.


|| کسی که بمال دیگران طمع کند. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مردی که بزنان نامحرم بنظر شهوت نگرد. (فرهنگ فارسی معین ). آنکه زیاد نظر کند بزنان دیگر و آنکه در زن دیگران بنظر ریبه بیند. (یادداشت مؤلف ). || اسب رموک که چشمش ضعیف بود. (ناظم الاطباء). اسب و استر که از دیده برمد. (یادداشت مؤلف ).
ترجمه مقاله