ترجمه مقاله

بدک

لغت‌نامه دهخدا

بدک . [ ] (اِ) هبو. هوو. وسنی . بنانج . بنانجه . نباخ . نباج . آموسنی . ضره . (یادداشت مؤلف ): زن گفت یا قاضی اگر نفقه کم دهد روا دارم و اگر برگ خانه نکند روا دارم و کذا فی الضرب و الشتم و الحبس ولیکن نگر تا بر سر من بدک نگیرند. (تفسیر سوره ٔ یوسف ، کتابخانه ٔ ملی رشت از یادداشت مؤلف ).
ترجمه مقاله