بدگواریلغتنامه دهخدابدگواری . [ ب َ گ ُ ] (حامص مرکب ) سوءهضم . (یادداشت مؤلف ). بدطعمی . بدبویی : کباب دل دشمنان ترانبویند از بدگواری کلاب . سوزنی .و رجوع به گواریدن شود.