بدیسه
لغتنامه دهخدا
بدیسه . [ ب َ س َ / س ِ ] (اِ) چرم و چوبی باشد مدور که در گلوی دوک کنند. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). || تخته ٔ میان سوراخ مدوری که بر سر دیرک خیمه گذارند. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء). بادریسه ٔ خیمه . (انجمن آرا). و رجوع به بادریسه شود.