ترجمه مقاله

بد

لغت‌نامه دهخدا

بد. [ ب ُدد ] (ع اِ) پشه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از تاج العروس ). || بت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). صنم . (تاج العروس ). فغ. بغ. وثن . طاغوت . جیت . نَصْب . نَصَب .(یادداشت مؤلف ). ج ، بِدَدَة، ابداد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بتخانه . صورتخانه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || نگارخانه . (یادداشت مؤلف ). خانه ای که در آن اصنام و تصاویر باشد وگفته اند خود صنم . ج ، بددة. (از ذیل اقرب الموارد) . || بهره ای از هر چیز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نصیب . (تاج العروس ). || عوض . || جدایی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): لا بد؛ نیست جدایی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || چاره . (منتهی الارب ). چاره . علاج . (غیاث اللغات ). گریز. گزیر. مُلْتَدّ. محالة. حَدَد. (یادداشت مؤلف ). لا بُدَّ لک منه ؛ نیست ترا چاره ای از آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). لا بد؛چاره ای نیست . (زمخشری ). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
ترجمه مقاله