ترجمه مقاله

برآمده

لغت‌نامه دهخدا

برآمده . [ ب َ م َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب / نف مرکب ) نعت مفعولی از برآمدن . || محروم شده . از دست خارج شده . بیرون شده : وردانشاه و علی با خدمت اصفهبد آمدند برهنه و از ملک برآمده . هر دو را نان بدید کرد و تیمار داشت میفرمود. (تاریخ طبرستان ). || رفیع. بلند. مشرف . مرتفع. || عالی . || برجسته :ناهده ؛ برآمده پستان . (منتهی الارب ). || طلوع کرده . طالعشده . || حاصل شده ، چنانکه کام برآمده یعنی مقضی المرام و کامیاب شده و حاجت برآمده ، یعنی حاجت روا شده . || تربیت شده . بارآمده . پرورش یافته . پرورده . پروریده . روئیده . || گذشته . سپری شده : گفت بیافریدیم آدم را... سالها بر او برآمده . (ترجمه ٔ تفسیری طبری ). || (اِ مرکب ) دهلیز و پیشگاه ایوان . (آنندراج ).
ترجمه مقاله