ترجمه مقاله

برابری

لغت‌نامه دهخدا

برابری . [ ب َ ب َ ] (حامص مرکب ) تعادل . تساوی . یکسانی . مساوات . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). همسری . (آنندراج ). همتایی . همسنگی :
با روی تو ماه آسمان را
امکان برابری ندیدم .

سعدی .


- برابری کردن ؛ مساوات و همسری و یکسانی نمودن با کسی . (آنندراج ) :
خورشید را سخی چو تو دانند مردمان
خورشید با تو کرد نیارد برابری .

فرخی .


سپهر با تو برفعت برابری نکند
که شرمسار شود مدعی بلا برهان .

سعدی .


جز صورتت در آینه کس را نمیرسد
با طلعت بدیع تو کردن برابری .

سعدی .


|| مقابله . مقابلت . (آنندراج ). مقابلتی . (از ناظم الاطباء). تقابل . (دانشنامه ٔ علائی ). برابری هست و نیست ، تقابل سلب و ایجاب . (دانشنامه ٔ علائی ).
- برابری کردن ؛ مقابلی کردن . ستیزه کردن . منازعه کردن . (از ناظم الاطباء). همسری و مساوات . (ناظم الاطباء).
|| مقاومت . (یادداشت مؤلف ) : و گر اطراف چوبش (آزاد درخت ) بکوبی و بیفشاری آبش با انگبین بسرشی برابری زهرهای قاتل کند. (الابنیه عن حقایق الادویه ). وی (اترج ) بمضرتها ببردن با زهرهای قاتل برابری کند. (الابنیه عن حقایق الادویه ).
ترجمه مقاله