برازنده
لغتنامه دهخدا
برازنده . [ ب َ زَ دَ / دِ ] (نف ) زیبنده :
خالق خلق و نگارنده ٔ ایوان رفیعی
فالق صبح و برازنده ٔ خورشید منیری .
|| سزاوار. درخور. برازا. لایق :
پیش بالای تو میرم چه بصلح و چه بجنگ
چون بهر حال برازنده ٔ ناز آمده ای .
خالق خلق و نگارنده ٔ ایوان رفیعی
فالق صبح و برازنده ٔ خورشید منیری .
سعدی .
|| سزاوار. درخور. برازا. لایق :
پیش بالای تو میرم چه بصلح و چه بجنگ
چون بهر حال برازنده ٔ ناز آمده ای .
حافظ.