ترجمه مقاله

برافژولیدن

لغت‌نامه دهخدا

برافژولیدن . [ ب َ اَ دَ ] (مص مرکب ) بحرکت آوردن . (از ناظم الاطباء). تحریک . بعث . (تاج المصادر). برانگیختن بجنگ . (آنندراج ). برآغالیدن . ورغلانیدن . حث . (تفلیسی ). تحریض . احتثاث . (تاج المصادر). تحضیض . احثاث . استحثاث . (یادداشت مؤلف ). تحریش ؛ برافژولیدن قوم و سگ بر یکدیگر. (منتهی الارب ). || بر سر کار آوردن . (آنندراج ). || استخراج کردن . (ناظم الاطباء). || تقاضا نمودن . || پریشان ساختن . || دورکردن هرچیز خصوصاً گردی که بر جامه نشیند. (آنندراج ). دور افکندن . || کندن . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله