ترجمه مقاله

برخور

لغت‌نامه دهخدا

برخور. [ ب َ خوَر / خُر ] (نف مرکب ) بهره مند. بهره ور. بهره بر. برخوردار. (شرفنامه ٔ منیری ). خداوند بهره ، گویند در اصل برخ ور بوده یعنی خداوند بهره . (شرفنامه ٔ منیری ). موجر. مالک . || (اِ) شریک وانباز. (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ) :
ز بس عطا که دهد هرکه زو عطا بستد
گمان بری که مر او را شریک و برخور است .

فرخی .


|| شراکت . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || دهقان (اوبهی ). بَرْخوَر (شرفنامه ٔ منیری ). || خرج هر روزه و انبار ذخیره . || بهره مندی . (ناظم الاطباء). تمتع. (فرهنگ فارسی معین ). || افتخار و سرافرازی . || نیک بختی و اقبال . || بخشش . || خرد کننده . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله