برروئیدن
لغتنامه دهخدا
برروئیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) روئیدن . بررستن . رستن :
چو خواهد بد درخت راست بالا
چو برروید شود ز آغاز پیدا.
و رجوع به روئیدن شود.
چو خواهد بد درخت راست بالا
چو برروید شود ز آغاز پیدا.
(ویس و رامین ).
و رجوع به روئیدن شود.