برزیگانلغتنامه دهخدابرزیگان . [ ب َ ] (ص مرکب ) زراعت کار: و هرچند برزیگان را که بیافت بفرمود کشتن . (مجمل التواریخ ). چون پیش هلیل بردندش بدست برزیگانان بازداد تا بکشتندش . (مجمل التواریخ و القصص ).