برسخته
لغتنامه دهخدا
برسخته . [ ب َ س َ / س ِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) سنجیده :
از آهو سخن پاک و پردخته گوی
ترازو خرد ساز و برسخته گوی .
سخنهای برسخته بر بانگ ساز
تو گویی و او گوید از چنگ باز.
از آهو سخن پاک و پردخته گوی
ترازو خرد ساز و برسخته گوی .
اسدی (گرشاسب نامه ).
سخنهای برسخته بر بانگ ساز
تو گویی و او گوید از چنگ باز.
نظامی .