ترجمه مقاله

برسوله

لغت‌نامه دهخدا

برسوله . [ ب َ ل َ / ل ِ ] (اِ) قرصی باشد که در آن جوز و بسباس و بنگ و دیگر ادویه گرم کنند و بخورند. (آنندراج ) (انجمن آرا) (برهان ) :
روح ما را عصا می صافی است
نه معاجین و بنگ و برسوله .

نزاری قهستانی (از آنندراج ).


ترجمه مقاله