ترجمه مقاله

برشاء

لغت‌نامه دهخدا

برشاء. [ ب َ ] (ع ص ) تأنیث ابرش . || (اِخ ) لقب مادر ذهل و قیس و سیستان پسران ثعلبه زیرا که برش یعنی خجکها بروی داشت یا از آن روی که میان وی و میان نتایج وی خلاف افتاد. || سنة برشاء؛ سال بسیارگیاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ارض برشاء؛ زمین با گیاهان رنگارنگ . (منتهی الارب ). || (اِ) مردم . (آنندراج ).کس . (منتهی الارب ): ماادری ای البرشاء هو؛ ندانم او از کدام مردم است . ندانم او کیست . جماعت مردم . (آنندراج ). گروه آدمیان . و رجوع به برساء و براساء شود.
ترجمه مقاله