ترجمه مقاله

برشاشیدن

لغت‌نامه دهخدا

برشاشیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) شاشیدن . تر شدن . ترشح کردن : ارفض الدمع ارفضاضاً؛ برشاشیده و پریشان شد سرشک . (منتهی الارب ). ارفض الدمع؛ سال و ترشش . (اقرب الموارد). شاشیدن . تر شدن . ترشح کردن . (برهان ). ترفض ؛ برشاشیده شدن و پریشان شدن . ارفضاض ؛ برشاشیده و پریشان شدن سرشک و پریشان و برشاشیدن . (منتهی الارب ). و رجوع به شاشیدن شود.
ترجمه مقاله