ترجمه مقاله

برغلانیدن

لغت‌نامه دهخدا

برغلانیدن . [ ب َ غ َ دَ ] (مص مرکب ) برانگیختن . (برهان ) (ناظم الاطباء). آغالانیدن . (فرهنگ فارسی معین ). برآغالیدن . انگیختن . (انجمن آرا). تحریض نمودن . (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). تحریض نمودن شخص باشد بکاری و فعلی و آنرا بعربی اغراء گویند. (برهان ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). احماش . (یادداشت مؤلف ). برافژولیدن . (یادداشت مؤلف ). ورغلانیدن . (فرهنگ فارسی معین ).
ترجمه مقاله