ترجمه مقاله

برغول

لغت‌نامه دهخدا

برغول . [ ب َ / ب ُ ] (اِ) حلوایی را گویند که از آرد پزند و آنرا افروشه نیز خوانند. (انجمن آرا) (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). حلوایی که از گندم و جو درست کنند و آنرا افروشه نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). || آشی باشد که از گندم نیم کوفته ٔ خردکرده پزند و گروهی فروشه گویندش و گروهی فرفوط و اگر از جو باشد همین گویند. (اوبهی ). آشی که از جو و گندم بپزند و آنرا بلغور نیز نامند که مقلوب برغول است چنانکه گفته اند. (انجمن آرا) (برهان ) (آنندراج ). || بلغور. گندم پخته و خشک کرده که بآسیا نیم و نیم کنند. گندمی که در هم شکسته باشند. (برهان ).گندم نیم نیم کرده . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی ) :
آسیای صبوریم که مرا
هم ببرغول و هم بسرمه کنند.

حکاک (فرهنگ اسدی ).


|| هر چیزی که آنرا در هم کوفته باشند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ).
ترجمه مقاله