ترجمه مقاله

برنجاسف

لغت‌نامه دهخدا

برنجاسف . [ ب ِ رِ س َ ] (معرب ، اِ) معرب برنجاسپ که گیاه بوی مادران باشد. (از برهان ). حبق الراعی . (از منتهی الارب ). قیصوم است و از اسفرمهاست . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی : قراباذین ). به عربی قیصوم و به فارسی برتراسک و بوی مادران که قسمی از افسنتین است و به هندی گنده مار است . (از الفاظالادویة). نباتی است ساق دار قریب به ذرعی و شاخه های او باریک و برگش ریزه و گلش مثل شبت چتردار و زرد و سفید و مایل به کبودی نیز می باشد و ثقیل الرایحه و با عطریه و با نبات آن اندک چسبندگی و در کوه و صحرای سایه دار می روید و او غیر قیصوم است . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). بهترین وی زرد بود و طبیعت وی گرم است . (از اختیارات بدیعی ). گیاهی از تیره ٔ مرکبان که پایاست و دارای ساقه ٔ برافراشته و مستقیم می باشد. ارتفاع ساقه اش تا یک متر و نیم میرسد و بحد وفور بحالت خودرو کنار جاده ها و اراضی غیرمزروع نقاط مختلف اروپا و ایران میروید. (فرهنگ فارسی معین ). ارطاماسیا. ارطامیسیا. ارطمیاس . برتاشک . برترسک . برنجاسپ . برنجاست . برنجاسه . بلنجاسف . بومادران . بوی مادران . بویمدران . حبق الراعی . شویلا. شویله . عبیثرات .
ترجمه مقاله