برپای داشتنلغتنامه دهخدابرپای داشتن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) برپای خاستن . بنیاد کردن : جز وی این خاندان بزرگ را که همیشه برپای باد برپای نتواند داشت . (تاریخ بیهقی ). رجوع به برپا داشتن شود.