ترجمه مقاله

برکان

لغت‌نامه دهخدا

برکان . [ ب َرْ رَ / ب َ رَ ] (ع اِ) برکانی . برنکانی . گلیم سیاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، برانک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). این کلمه در بیتی از مسعودسعد دیده میشودو در فرهنگهای فارسی معنیی برای آن نیافتیم ، در تاج العروس می گوید قال الفراء یقال الکساء الاسود برکان و لایقال برنکان بنقله الازهری فی التهذیب :
از فراوان مکارم تو رسید
کسوت من به اطلس و برکان .
ولی کساء أسود دراین جا معنی نمی دهد چه کساء گلیم گونه ایست و با اطلس تناسبی ندارد خاصه در مقام شکر نعمت مگر اینکه در این شعر غلطی باشد مثلاً اصلش این باشد:
... کسوت من به اطلس از برکان . (یادداشت مؤلف ).
ترجمه مقاله