ترجمه مقاله

برگماشته

لغت‌نامه دهخدا

برگماشته . [ ب َ گ ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) منصوب . نصب شده . (فرهنگ فارسی معین ). سِلطیط. مُسطِّر. مسلط. مُسیطر. || وکیل و مباشر. (ناظم الاطباء). کارران . موکَّل .
- برگماشته شدن ؛ منصوب شدن . تَسطیر. تسلّط. تَسیطُر. سَیطرة. (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ).
ترجمه مقاله