بر دل گرفتن
لغتنامه دهخدا
بر دل گرفتن . [ ب َ دِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از ناخوشی و بی دماغ شدن . (آنندراج ). رنجیده شدن و آزرده گشتن . || بی صبر شدن . (ناظم الاطباء) :
مرنج از بیخودیهای دلم زانک
ز دیوانه کسی بر دل نگیرد.
مرنج از بیخودیهای دلم زانک
ز دیوانه کسی بر دل نگیرد.
امیرشاهی سبزواری (آنندراج ).