بزرگ کردن
لغتنامه دهخدا
بزرگ کردن . [ ب ُ زُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تعزیز.تعظیم . تمجید. (منتهی الارب ). تفضیل . تبجیل . (یادداشت بخط دهخدا). احترام کردن . عزیز داشتن :
ز بس که اهل هنر را بزرگ کرد و نواخت
بسی نماند که هر ناقصی کند کامل .
ز بس که اهل هنر را بزرگ کرد و نواخت
بسی نماند که هر ناقصی کند کامل .
سعدی .