ترجمه مقاله

بزغ

لغت‌نامه دهخدا

بزغ . [ ب َ ] (اِ) گَوی باشد که آب در آن جمع شود. (برهان ) (ناظم الاطباء). باین معنی در آنندراج بفتح اول و ثانی آمده است . || رنگ آب . (برهان ). || آب راکد و مرداب . || هر سبزی روئیده شده در میان آبهائی که وزغ در آنها زندگانی میکند. (ناظم الاطباء). || شاخ باشد که نشانده باشند و سبز نشده باشد یا دانه ای که کشته باشند و هنوز ندمیده باشد. (مجمعالفرس ).
ترجمه مقاله