ترجمه مقاله

بزق

لغت‌نامه دهخدا

بزق . [ ب َ ] (ع مص )خدو انداختن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خیو بیفکندن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). بسق . بصک . (آنندراج ). || روشن شدن . || تخم ریختن در زمین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله