ترجمه مقاله

بزن

لغت‌نامه دهخدا

بزن . [ ب ِ زَ ] (ص مرکب ) (از: ب + زن ) نیکوزننده . چابک و پردل و توانا و چیره بر زدن . دلاور شجاع . (ناظم الاطباء). که سخت و بسیار تواند زدن . (یادداشت بخط دهخدا).
- بزن بهادر ؛ بسیار شجاع . مردانه . (ناظم الاطباء). شجاع . قولچماق . زورمند. (یادداشت بخط دهخدا).
ترجمه مقاله