ترجمه مقاله

بزکش

لغت‌نامه دهخدا

بزکش . [ ب ُ ک ُ ] (نف مرکب ) کشنده ٔ بز. آنکه بز بکشد. قصاب : در خدمت شیخ ابوالعباس قصاب بود از ایشان کرامات طلبیدند. فرمودند من بزکشی ام بس این چندین خلق بر من جمع آمده اند. (انیس الطالبین ص 74).
ترجمه مقاله