ترجمه مقاله

بزیع

لغت‌نامه دهخدا

بزیع. [ ب َ ] (ع ص ، اِ) کودک که بی حجابانه حرف زند. || کودک ظریف و ملیح . || مرد ظریف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
- قصر بزیع ؛ قصری ظریف ، و فی الحدیث : مررت بقصر مشید بزیع. قال صاحب النهایة: البزیع؛ الظریف من الناس . شبه القصر به لحسنه و کماله . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله