ترجمه مقاله

بز کوهی

لغت‌نامه دهخدا

بز کوهی . [ ب ُ زِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رَنگ . (فرهنگ اسدی ). صدیع. قفاص . (منتهی الارب ). معز وحشیة. تیس جبلی . پازن . اُیَّل . وعل . ثیتل . ارقب . (یادداشت بخط دهخدا). بز وحشی . شکار. پازن . نوع وحشی بز که در کوهستانهای ایران و ترکیه و افغانستان و چین و هندوستان فراوان است و شکارچیان صید میکنند. از صفرایی که در کیسه ٔ صفرای این حیوان است در قدیم بعنوان ضدّسم در تداوی استفاده میکردند بدین ترتیب که پس از کشتن آن صفرای موجود در کیسه ٔ زردابش را خشک و منجمد کرده بنام پازهر و یا پازهر حیوانی ببازار عرضه میداشتند. ولی امروزه میدانیم که عمل ضدّسم سازی کبد در کبد همه ٔ حیوانات صورت می گیرد و از ترشحات صفراوی کلیه ٔ حیوانات میتوان بدین منظور استفاده کرد. در تداول عامه منظور از بز کوهی بیشتر جنس نر حیوان است . (فرهنگ فارسی معین ) : گوشت بز کوهی و میش کوهی بدو [ بگوشت گاو کوهی ] نزدیک باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
ترجمه مقاله