ترجمه مقاله

بسار دادن

لغت‌نامه دهخدا

بسار دادن . [ ب ِ / ب َ دَ ] (مص مرکب ) بساردن . قلبه راندن و شخم کردن . (ناظم الاطباء). شخم کردن . شکافتن زمین . (دِمزن ). شیار کردن زمین . (آنندراج ). || بیل زدن و هموار کردن زمین شخم کرده . (ناظم الاطباء). رجوع به بساردن و شعوری ج 1 ورق 207 شود.
ترجمه مقاله