ترجمه مقاله

بسا

لغت‌نامه دهخدا

بسا. [ ب َ ] (اِخ ) پسا. فسا. نام شهری است در فارس که آن را فسا میگویند. (برهان ) (فرهنگ سروری ) (ناظم الاطباء) (دِمزن ). نام شهری است در فارس که آن را معرب کرده فسا خوانند و منسوب بدانجا را فسایی وفسوی گویند چنانکه هراتی و هروی . (انجمن آرا)(ابن بطوطه ) (آنندراج ). معرب فسا و شهریست به فارس در چهارمنزلی شیراز. اصطخری گوید: بزرگترین شهر کوره ٔ دارابگرد، فساست . (معجم البلدان ) (مراصدالاطلاع ) (هفت قلزم ). رجوع به فرهنگ شعوری ورق 1511 و مجمل التواریخ والقصص ص 52 و تاریخ سیستان . و فسا و پسا، شود.
ترجمه مقاله