ترجمه مقاله

بسباسه

لغت‌نامه دهخدا

بسباسه . [ ب َ س َ ] (معرب ، اِ) پسپاسه و بزباز درختی است در عرب مشهور، به خورد مردم و ستور آید و مزه و بویش به مزه و بوی گزر ماند. (منتهی الارب ). معرب بزباز. به هندی جاوتری گویند. (غیاث ) (آنندراج ). به شیرازی بزباز گویند. (اختیارات بدیعی ). درختی بود. (مهذب الاسماء). بزبار. (ناظم الاطباء). ابن ماسویه گوید پوست کوزبو است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). بمعنی رافه باشد. (جهانگیری ). حرمل عربی است . (مخزن الادویه ). پوست دوم جوزبو است . دارکیسه . جارکون . چارگون . (فرهنگ فارسی معین ). قشرالعفص . جوز بویا. || گل درخت جوز بویا که سابقاً در تداوی مورد استعمال داشته است . (فرهنگ فارسی معین ). گل درخت قرنفل است و میوه ٔ درخت قرنفل جوز بویاست که آن را جوزالطیب نیز گویند (ابن بطوطه ). و رجوع به فهرست مخزن الادویه و ابن بیطار و ترجمه ٔ فرانسوی آن ص 222 و نخبةالدهر ص 154 و تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ص 77 و دزی ج 1 و اختیارات بدیعی و بسباس شود.
ترجمه مقاله