بسرپا آمدن
لغتنامه دهخدا
بسرپا آمدن . [ ب ِ س َ رِ م َ دَ ] (مص مرکب ) از مرض شفا یافتن . (غیاث ). از مرض شفا یافتن و این محاوره است . (آنندراج ) :
عمرها بود که ضعف ازشکن زلف تو داشت
زین شکست آمده اکنون بسر پا زنجیر.
عمرها بود که ضعف ازشکن زلف تو داشت
زین شکست آمده اکنون بسر پا زنجیر.
مفیدی بلخی (از آنندراج ).