ترجمه مقاله

بسمه

لغت‌نامه دهخدا

بسمه . [ ب َ م َ / م ِ ] (ترکی ، اِ) باسمه . لغت ترکی است و آن نام ابزاریست که بدان نقش ها و کلمه ها را بر منسوجات طبع میکنند چنانکه کاغذ رابا خاتم مهر میکنند و بدین سبب ایرانیان در قرن سیزدهم چاپخانه را بدین نام میخواندند و میگفتند بسمه خانه (باسمه خانه ). (الذریعه ج 9 حاشیه ص 136) و رجوع به حاشیه ٔ ص 145 همین کتاب شود. مخفف باسمه است . (از فرهنگ نظام ). || ورق طلا و نقره ٔ نقش شده . (ناظم الاطباء). نقش اوراق طلا و نقره که بر جامه بقلم وخواه بقالب کاری بته بطور معهود کنند و باسمه مشبع آنست . (از آنندراج ). رجوع به بسمه گر شود :
بسمه اش رنگی ندارد از گل بستان فقر
زانکه سطر چیت او رنگ هوس را مسطر است .

طغرا (از فرهنگ نظام ).



ترجمه مقاله