ترجمه مقاله

بسم

لغت‌نامه دهخدا

بسم . [ ب َ ] (ع مص ) دندان سپید کردن و باسم نعت آن است . (منتهی الارب ). نرم خندیدن و دندان سپید کردن . (آنندراج ). تبسم کردن . (از ناظم الاطباء). اندک خندیدن بی آواز و گویند بجز خنده است . (از اقرب الموارد). || خنداندن . (دزی ج 1 ص 87). || و ما بسمت فی الشیی ؛ نچشیدم آن را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || گماریدن یعنی چنان خندیدن که دندان پیشین برهنه شود. (دهار).
ترجمه مقاله