ترجمه مقاله

بسنک

لغت‌نامه دهخدا

بسنک . [ ب َ س َ ] (اِ) دارویی است که آن را اکلیل الملک خوانند. (برهان ). بمعنی بسک است . (جهانگیری ) (از فرهنگ نظام ) (از انجمن آرا) (آنندراج ). اکلیل الملک . (ناظم الاطباء). اسپرک و رجوع به شعوری ج 1 ورق 175و 216 شود. || آنچه خرما بر او باشد. (برهان ). درخت خرمابن و نخل . (ناظم الاطباء). || اسب رام شده . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله