ترجمه مقاله

بسک

لغت‌نامه دهخدا

بسک . [ ب َ ] (اِ) دسته ٔ گندم و جو دروکرده باشد. (برهان ) (سروری ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (جهانگیری ) (رشیدی ). و رجوع به شعوری ج 1 ورق 216 شود. || گاورس . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی خطی نخجوانی ). || خمیازه . (برهان ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج ). دهان دره . دهن دره . خمیازه ، مرادف باسک . (رشیدی ). و رجوع به شعوری ج 1 ورق 216 شود.
ترجمه مقاله