ترجمه مقاله

بشر حافی

لغت‌نامه دهخدا

بشر حافی . [ ب ِ / ب ُ رِ ] (اِخ ) نام ولیی که برهنه پا میگشت . (غیاث ) (از آنندراج ). یکی از اولیاکه برهنه پا میگشت . (ناظم الاطباء). بشربن حرث بن عبدالرحمن به این نسبت مشهور میباشد. (سمعانی ). بشربن حارث بن عبدالرحمن بن عطأبن هلال معروف به حافی . ساکن بغداد بود. بسال 150 هَ . ق . متولد شد و بسال 226 هَ . ق . درگذشت . (از روضات ص 132). مؤلف حبیب السیر مدت عمر وی را 75 سال دانسته است . وی از صالحان بزرگ و ازثقات رجال حدیث بود. او را در زهد و پارسایی اخباری است . اصل وی از مرو و محل سکونتش بغداد بود و در همانجا درگذشت . مأمون درباره ٔ وی گفته : در کوره ٔ بغداد کسی باقی نمانده که آدم از او حیا کند جز این شیخ .(از اعلام زرکلی ). ابن ندیم وفات وی را بسال 227 هَ . ق . نوشته و گوید: کتابی دارد بنام الزهد. (ابن الندیم ص 261). از طبقه ٔ اولی است . کنیت او ابونصر است وگویند اصل وی از بعضی دیهای مروست ، مقیم بغداد گشته و آنجا برفته از دنیا روز چهارشنبه ده روز از محرم گذشته سنه ٔ 227 هَ . ق . پیش از احمد حنبل بسالها که وی را بزرگ میداشتند از احمد حنبل تا آنگاه که فتنه ٔمخلوق گفتن قرآن افتاد، وی در خانه نشست و احمد پای پیش نهاده . وی را گفتند یا ابانصر چرا بیرون نیایی و سخن نگویی نصرت دین را، تقویت اهل سنت را؟ گفت هیهات هیهات ، احمد حنبل در مقام پیغامبران ایستاده است که چون وی تواند کرد مرا آن نیست . (از نفحات الانس جامی چ 1336 هَ . ش . مهدی توحیدی پور ص 48) :
بشر حافی را مبشر شد ادب
سر نهاد اندر بیابان طلب .

مولوی .


گرامی گوهری از بحر عرفان .
منور اختری از برج ایقان
چراغ دودمان زین خوافی
که گر بودی بعهدش بشرحافی
نهادی سر بپایش از ارادت
شمردی خدمتش را از عبادت .
(از حبیب السیر چ 1333 هَ . ش . خیام ج 1 ص 587).
و رجوع به معجم الادباء ص 246 س 17 و سیره ٔ عمربن عبدالعزیز صص 103 و 175 و نفحات الانس ص 23 و مناقب امام احمدبن حنبل ص 116 و عیون الاخبار ج 2 ص 360 و ج 1 ص 186 و شدالازار ص 466 و معجم الادباء ج 1 ص 246 و لغات تاریخیه و جغرافیه ترکی ج 2 و قاموس الاعلام ترکی ج 2 و الاستیعاب و صفةالصفوةج 2 ص 183 و تذکرة الاولیاء ج 1 ص 91 و مجمل التواریخ و القصص ص 461 و مجالس المؤمنین و تاریخ گزیده چ لندن ص 767 و ریحانة الادب و ابونصر شود.
ترجمه مقاله