ترجمه مقاله

بشع

لغت‌نامه دهخدا

بشع. [ ب َ ] (ع مص ) بَشِع شدن طعام ؛ گلوگیر شدن طعام . (تاج المصادر) (از اقرب الموارد). || ناخوش شدن مرد از خوردن طعام بدمزه . || بد بوی دهن گردیدن از ناکردن خلال و مسواک . || لبریز آب گردیدن وادی . (از منتهی الارب ). تنگ شدن وادی . بسبب آب و مردم و بدشمردن اقامت درآن . (از اقرب الموارد). || عاجز و تنگ شدن کسی به کاری . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || دِبش (از دزی ج 1 ص 89).
ترجمه مقاله