ترجمه مقاله

بشوراندن

لغت‌نامه دهخدا

بشوراندن . [ ب ِ دَ ] (مص ) بشورانیدن . شورانیدن . شوراندن : حب ... النیل منش بشوراند. (الابنیه عن حقایق الادویه ). اندر آن وقت بادی عظیم آید و دریا بشوراند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
ترجمه مقاله