ترجمه مقاله

بشکن

لغت‌نامه دهخدا

بشکن . [ ب ِ ک َ ] (اِ) انگشتک . در تداول عامه آواز برآوردن در حال طرب و نشاط از میان سرانگشت ابهام بسر انگشت سبابه و یا از میان دو سبابه . آوازی که از انگشتان شخص درحال رقص و غیر آن بیرون آید: فلان بشکن خوبی میزند. با لفظ زدن استعمال می شود. (فرهنگ نظام ). و رجوع به شعوری ج 1 ورق 207 و انگشتک و بشکن زدن شود. || (فعل امر) امر از شکستن است : ای فلان این بادام را برای من بشکن . (فرهنگ نظام ). رجوع به شکستن شود.
ترجمه مقاله