ترجمه مقاله

بشکنه

لغت‌نامه دهخدا

بشکنه . [ ب َ ک َ ن َ / ن ِ ] (اِ) بشکله . بشکل . بشکله . کلید کلیدان را گویند. (برهان ) (از ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). بشکله . (شرفنامه ٔ منیری ). و رجوع به شعوری ج 1 ورق 209 و بشکل و بشکله شود. || تنه ٔ درخت . (ناظم الاطباء). || نام نوایی است از موسیقی . (انجمن آرا) (آنندراج ) :
گاه زیر قیصران و گاه تخت اردشیر
گاه نوروز بزرگ و گه نوای بشکنه .

منوچهری (از انجمن آرا) (آنندراج ).


ترجمه مقاله