ترجمه مقاله

بشین

لغت‌نامه دهخدا

بشین . [ ب ِ ] (اِخ ) نام پسر کیقباد بوده و او را کی بشین نیز گفته اند. و اروند پسر او بود که پدر لهراسپ است . (انجمن آرا) (آنندراج ). نام پسر کیقباد که کی بشین نیز گویند. (ناظم الاطباء) :
بُد اروند از گوهر کی بشین
که خواندی پدر بر بشین آفرین .

فردوسی (از انجمن آرا) (از آنندراج ).


ترجمه مقاله