ترجمه مقاله

بش

لغت‌نامه دهخدا

بش . [ ب َ ش ش ] (ع ص ) باش ّ. بشوش . بشاش . (اقرب الموارد). رجوع به صفات مذکور شود. شادکام و خرم و گشاده روی . (از برهان ). گشاده روی . (از اقرب الموارد). تازه روی خندان :هش بش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مرد خنده روی . (آنندراج ). تازه روی و شادکام . (مؤید الفضلاء). || (اِمص ) خوشرویی و شادمانی . (ناظم الاطباء). خوشرویی . (منتهی الارب ) (از جهانگیری ). خوشی و شادمانی .
- خوش و بش کردن یا خوش و بش کردن با کسی ؛ در تداول عوام ، خوشرویی کردن در برخورد با وی و باگشاده رویی از حال او پرسش کردن .
ترجمه مقاله