ترجمه مقاله

بغاث

لغت‌نامه دهخدا

بغاث . [ ب ُ / ب ِ / ب َ ] (ع اِ) مرغی است بطی ٔالطیران تیره رنگ . بغاثه ، یکی . ج ، بِغثان و منه المثل : ان البغاث بارضنا یستنسر؛ یعنی هر کس همسایه ٔ ما شد معزز گردید. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). آن مرغ که صید نکند از ضعیفی . (مهذب الاسماء). مرغی است تیره رنگ که مردار میخورد و ظاهراً کرکس باشد و در ترجمه ٔ حریری نوشته طایر شکاری است و در کنزاللغات بمعنی طایر پیر که از تلاش طعمه عاجز ماند. (از غیاث ) (از آنندراج ). مرغی که شکار کند. (مؤید الفضلاء) : جواب داد که بغاث الطیور که از مخالب باز به خاربنی پناهد. (جهانگشای جوینی ). آن بغاث را بنهفت رایت عقاب پیکر چون بغاث الطیور متفرق گرداند. (وصاف ، از آنندراج ). مرغ ضعیف و مردارخوار. (مؤید الفضلاء). || مرغ اذیت رسان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله