ترجمه مقاله

بغاز

لغت‌نامه دهخدا

بغاز. [ ب ُ ] (ترکی ، اِ) = بوغاز. به اصطلاح جغرافیا قطعه ٔ بازومانندی ازدریا که تنگ گشته مابین دو قطعه زمین واقع گردد و دو دریا را بهم مرتبط کند مانند بغاز داردانل . (ناظم الاطباء). آبنای تنگ و تنگه ٔ دریا، بوغاز. (از فرهنگ نظام ). کلمه ترکیبست بمعنی گلو. مجاز. مضیق . گلوگاه . تنگه : بغاز داردانل و بسفر. گاهی قدما خلیج را بمعنی بغاز نیز استعمال کرده اند. (یادداشت مؤلف ). باب .
ترجمه مقاله