بغلگیری
لغتنامه دهخدا
بغلگیری . [ ب َ غ َ ] (اِ مرکب ) نام داو از کشتی . (غیاث ). || (حامص مرکب ) معانقه و یکدیگر را در بغل گرفتن . (آنندراج ) :
ببین گرمی باده ٔ ناب را
بغلیگری آتش و آب را.
باز عهد آمد بغلگیری مینا می کنم
از کجا یاری چو او خون گرم پیدا میکنم .
ببین گرمی باده ٔ ناب را
بغلیگری آتش و آب را.
ظهوری (از آنندراج ).
باز عهد آمد بغلگیری مینا می کنم
از کجا یاری چو او خون گرم پیدا میکنم .
کلیم (از آنندراج ).