ترجمه مقاله

بغلی

لغت‌نامه دهخدا

بغلی . [ ب َ / ب َ غ َ] (اِ) یا رأس البغلی . درهم بغلی که در کتب فقهی مرقوم است منسوب است به بَغل یهودی ضراب که او را رأس البغل نیز میگفتند. (از برهان ذیل بغل ) (از آنندراج ذیل بغل ). سکه ای منسوب به بغل یهودی . (ناظم الاطباء). درهم ایرانی که وافیة نیز گویند. (دزی ج 1 ص 101). درهم ایرانی . در مجمعالبحرین آمده : درهم بغلی منسوب بسکه زن مشهور موسوم به رأس البغل است . و نیز بفتح غین و تشدید باء بغلی خوانده اند منسوب بشهری نزدیک حله و آن شهری مشهور در عراق است و وجه اول اشهر است . ودرهم شرعی دون درهم بغلی است . (نقود ص 22ح ). در باب اصل این تسمیه رجوع به فولرس ، 1، 251 الف و 840 ب شود. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). سکه های کسرویه بوده است که رأس البغل برای عمربن خطاب زده است و صورت آن شاهنشاه است بر تخت نشسته و زیر تخت بفارسی نوشته اند «نوش خور». (یادداشت مؤلف از حیات الحیوان دمیری ). و رجوع به فرهنگ نظام و بغل و درهم بغلی شود.
ترجمه مقاله