ترجمه مقاله

بغیاز

لغت‌نامه دهخدا

بغیاز.[ ب َ ] (اِ) شاگردانه را گویند و آن زری باشد اندک که بعد از اجرت استاد به شاگرد دهند. (برهان ). زری که استاد به شاگرد در عوض کار دهد شاگردانه نیز گویند، مرادف فغیاز. (رشیدی ) (از جهانگیری ). شاگردانه یعنی پول اندکی که علاوه بر اجرت استاد بشاگرد دهند. (ناظم الاطباء). شاگردانه . (سروری ). عطا و شاگردانه باشد. (لغت فرس اسدی ). نودارانی و شاگردانه باشد و آن چیزی نقد باشد که بعد از اجرت استاد بشاگرد دهند و آن بمنزله ٔ بهای شیرینی آن جامه ٔ نو است که صاحبش پوشد. (آنندراج ) (انجمن آرا). شاگردانه یعنی پولی که مشتری بعد از خریدن مال بشاگرددکان دهد یا پولی که استاد و صاحب دکان بعد از فروختن مال به شاگرد خود دهد. (فرهنگ نظام ) :
چو عقب بخشدی گزیت ببخش
هم بده شعر بنده را بغیاز.

ابوالعباس (از لغت فرس اسدی ).


بهر طریق که خواهی همیشه مال دهد
به بخشش و به صله ٔ خیر و صدقه و بغیاز.
شمس فخری (از رشیدی ) (جهانگیری ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (فرهنگ نظام ).
|| شیرینی یا بهای شیرینی باشد که در وقت جامه ٔ نو پوشیدن بخش کنند. (برهان ) (ناظم الاطباء). || مژده و نوید. (ناظم الاطباء) (از برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). مژده . (رشیدی ) (جهانگیری ). بغیاذ. فغیاذ. بغیار. فغیار. فغیاز. (سروری ). فغیاز. (لغت فرس اسدی ). برمغاز. (سروری ). و رجوع به بغیازی شود.
ترجمه مقاله